آرتینآرتین، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

آرتین عشق مامانی و بابایی

مهد کودک

سلام سلام.... خوبی قندکم؟؟؟؟ مامان بعد از تعطیلات عید یه کار خوب پیدا کرد...تا منت کسی رو نکشه.... رفتم توی دارالترجمه...عاشق کارم بود.... تصمیم گرفتم تو رو بزارم مهدکودک..دلم میخواست کلی چیز یاد بگیری و کلی بازی کنی... خیلی تحقیق کردم که یه مهد خوب و تمیز واست پیدا کنم...بالاخره تصمیم گرفتم بزارمت مهد کودک باغ شادونه با اینکه از مهدای اطرافش شهریش بالاتر بود ولی به نظرم کیفیتش بهتر بود...از طرفی هم به خونه مامان جون زهره نزدیک بود و دیگه خیالم راحت بود... روزای اول به سختی میرفتی و گاهی گریه می کردی....ولی بعد از یه هفته عاشق مهدت شدی و صبحهاا به عشق مهد رفتن بیدار می شدی.... حتما خیلی بهت خوش می گذشت عشقم.. ...
18 مهر 1392

نازگلک مامان

سلام عشق قشنگم....ببخشید میدونم قول داده بودم زود به زود اینجا سر بزنم...میدونم از اسفند تا حالا سراغ اینجا نیومدم... اول از عید 92 برات بگم... بابا اولین سال بود که تعطیلات عید نمیخواست سر کار بره....و این خیلی واسه ما خوب بود.. 3تایی میرفتیم عید دیدنی و توهمش شیرینی میخوردی....عاشق شیرینی های عید بودی اینقدر میخوردی که دل درد میگرفتی...قربونت برم... یه برنامه مسافرت داشتیم توی عید رفتیم بندرعباس...خونه خاله مریم (عقد المیرا دخترش بود) کلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به شما که کم خواب بودی..شبها 4 صبح به زور می خوابیدی و صبح ها 8 سرحال بیدار می شدی و همه رو بیدار میکردی....سر و صدای همه بلند میشد....یه روز هم رفتیم قشم ا...
18 مهر 1392
1